جدول جو
جدول جو

معنی مشک انگیز - جستجوی لغت در جدول جو

مشک انگیز(خوَشْ / خُشْ نِ)
خوشبوی. دمندۀ بوی خوش. مشک آور. آورندۀ بوی مشک. قیاس شود با شهوت انگیز، غم انگیز، شورانگیز بمعنی شهوت آور و غم آور و شورآور:
سنبل از خوشه های مشک انگیز
بر قرنفل گشاده عطسۀ تیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لشکرانگیز
تصویر لشکرانگیز
آنکه لشکر را حرکت دهد و به جنگ ببرد
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
ملک آور. پیروزی رسان. ملک رسان:
به پیروزی ّ و بهروزی همی زی با دل افروزی
به دولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ کَ دَ / دِ)
خشم آور. عصبانی کننده. غضبناک کننده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
عشق انگیزنده. برانگیزندۀ عشق و شیفتگی:
شقایقهای عشق انگیز پیشاپیش طاووسان
بسان قطره های قیر باریده براخگرها.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
آنکه به جمع کردن سپاه و سوق آن مأمور است:
همی لشکرانگیز از ایران کنی
بروبه همی جنگ شیران کنی.
اسدی (گرشاسبنامه ص 58)
لغت نامه دهخدا
نمک ریز. که نمک فروپاشد.
- نمک انگیز شدن، کنایه از گریان شدن و گریستن:
دیدۀ اوچون نمک انگیز شد
هرکه در او دید نمک ریز شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لشکر انگیز
تصویر لشکر انگیز
کسی که لشکر فراهم آورد و بجایی سوق دهد، لشکر افروز
فرهنگ لغت هوشیار